یک آن شده

ساخت وبلاگ

زین قیام و زین قعود زین رکوع وزین سجودم جملگی استغفرالله...

من نه قیامی داشتم و نه قعودی

اخرین بار در میدون توپ خونه اخرین صدای ناقوس کلیسا در ان غروب پنجشنبه

هر چه بود لوکیشن درست است.آنجا بود که جا گذاشتم بخش بزرگی از این ماجرا را

آن حال بسط

این حال قبض

تابستون و پاییزیش فرقی نداشت این شهر همیشه بوی میدون توپ خونه رو میده

پارک شهر قبل از بهشت

آن حال به تو هدیه.

صاد ضاد.

یک آن شده...
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 14:22

این عنوان از مدتی قبل در وبلاگ مانده بود. برایش چند خطی می نویسم. جوینده نیابنده است. اگر در جستجوی شادی هستی، اینگونه نیست که بروی و شادی را پیدا کنی یا برگردی. خوشبختی هم همینطور است. خوشبختی چیزی نیست، جایی نیست، کاری نیست، کسی نیست. اما نه این که خوشبختی نیست. خوشبختی هست. می تواند از هر جایی سرک بکشد. در هر جایی می تواند باشد اما اگر کفش بپوشی به امید یافتنش، نخواهی یافت. چیزی نیست که در اثر شدت جستجوی تو، بیشتر یافته شود. مثل عشق که برای ما مجهول ماند و راه یافته نشد و همین شد که من شدم راهیافته و صالح شد مجهول. تنها عشق بود که مجهول ماند.جوینده نیابنده است. که را دیدی که بگوید از پس سختی بسیار دیده که خوشبخت شده؟ یا شاد شده؟ هیچ. جوینده نیابنده است. یک روز تصمیم میگیری که از این نقطه به بعد دیگر خوشبخت هستی یا بدبخت هستی. یه روز تصمیم میگیری که جوینده نیابنده است.مهدی یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 12:31

یک عنوان در وبلاگ هست که همین نوشته است. ورق برگردد. نمی دانم برای چیست. شاید مجهول نوشته باشد اما چون مجهول مجهول است نمی توان چیزی از او پرسید. پس همین عنوان را ادامه می دهم.آمده ام دفتر روانشناسم منتظرم. طرحواره درمانگر. کاش سالها پیش مراجعه می کردم. ۲۵ سالگی. می نویسم زمان بگذرد. عمر بگذرد. عصر بگذرد. شب نمی گذرد. کار می گذرد. ترافیک می گذرد. مرگ علاج هر چیزی نیست؟ پس چه نیازی به گفتگو است؟ گفتگو که آیین زندگان است. کسی که مسخ شده چه؟ خسته شده چه؟ هنوز هم نمرده چه؟ کاش چیزی می گفتم که حس امنیت می کردم و همان را می شنیدم که حس امنیت می کردم. کودک که ناامن بزرگ شود همیشه دنیا را با همان هیجان کودکیش می بیند. رنجور و ضعیف در برابر دیگری. مهدی۵ ۳ ۰۲ یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 20:28

این نوشته ها برای خوانده نشدن است. ما اگر می خواستیم خوانده شویم که به اسم و رسم خودمان می نوشتیم و زمان و زمین را کر می کردیم که ما چیزی نوشتیم. نه. اینطور نیست. این نوشته ها برای نخواندن است. می نویسیم که کسی نخواند. می خواستیم کسی بخواند می توانستیم به او بگوییم. دیگر چه نیازی به این همه زحمت مضاعف بود. عنوان تکراری است. گفته ها تکراری است. شب ها تکراری است. عصرها تلکراری است. خیابان طالقانی تکراری است. سیگارها تکراری است. پاستاها تکراری است. این جملات تکراری است. دردها تکراری است. روش ها هم تکراری هست. راه ها هم تکراری است. تنها خوبی دردهای تکراری این است که تو آنها را بلد شده ای و می دانی چه کنی، چه نکنی. که البته نمی دانی چه کنی که اگر می دانستیم که دیگر درد، باقی نبود.مهدیسه شنبه یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 20:28

فقط هستم. هر طور شده هستم. جز این نیستم. می مانم به امید ماندن. می نویسم به امید نوشتن. من دارم درد می کشم. از خودم درد می کشم. دردی نیست جز آنکه در من است. رنجور شدم. به موبایلم نگاه می کنم. دنبال کسی هستم که پیشش گریه کنم و از من نپرسد برای چه می گریی. برای چه ناراحتی. من فقط ناراحتم. دوست دارم دوستی داشته باشم که گریه کنم. من پر از دردم. پس با خودم صحبت می کنمو سیگار می کشم. کسی برایم یار نشده است. یاور همیشه مومنی ندارم. یاورانی دارم که مومن نیستند. گوش دارند شنوا نیستند. چشم دارند بینا نیستند. این، من است به من. گوش دارم ولی حرف های خودم را نمی شنوم. چشم دارم ولی خودم را نمی بینم. دست دارم ولی یاری رسان خودم نیستم.آه عشق، ادرکنیمهدی یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 22:50

یک سال در خیابان طالقانی زندگی کنی، سیگار نکشی، سه شیفت در کافه کار کنی و روی پایان نامه ات کار کنی. شش ماه شده که استاد راهنمایت را ندیدی. اگر این معجزه نیست پس چیست؟آبرویت را کف دستت بگیری. در دفتر بخوابی. بی خانه. بی هیچ چیز. شب ها دعا کنی. روزها تلاش. بیا زیر سیدخندان یک دفتر اجازه کن و دو سال اجاره بده. خواهی فهمید که معجزه چیست. معجزه را میبینی. توانایی های کشف نشده خودت را میبینی. میبینی که خودت معجزه هستی. همین که زنده هستی و تلاش می کنی معجزه هستی. همین که هستی معجزه است. آرزو در دل داریم. غوغا به سر. با صالح چای آلبالو می نوشم. غروب می شود. از روبروی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رد می شویم و شاد هستیم. آدم باهوش اول حال خودش خوب است. اگر این همه باهوشی و تکاوری پس چرا حالت خوب نیست؟ شاد هستیم. می خندیم. اگر این خنده در پس تمام سختی های این سالها معجزه نیست پس چیست؟ خیلی سخت بود ولی خیلی زود گذشت. آدم های باهوش روابط را مدیریت می کنند و اگر رابطه ای برایشان خوب نباشد قطع می کنند. آدم بودن در دوره ی مدرن خودش معجزه است. اپلیکیشن داشتن معجزه است. در کافه شیفت زدن معجزه است. کسی که در بلوار کشاورز می خواهد چای ماسالا بخرد معجزه است. در وسط شهریور شیرقهوه خریدم. حدود چهل هزار تومان شد. مهدی د. یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 28 شهريور 1401 ساعت: 20:47

در کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت که ارنستو چه‌گوارا آن را نوشته است جایی از متن در مورد عزم سفرش صحبت می کند. هر کسی برای شروع هر سفری لحظه ای دودل می شود. می گوید که شیر یا خط کردیم. شیر آمد یعنی که باید می رفتیم. اگر هم خط می آمد ده بار هم خط می آمد ما آن را شیر می دیدیم. یعنی باید می رفتیم.این چنین سفری صرفا یک سفر فیزیکی نیست. یک سفر روحی است. اینچنین سفری این نیست که شما جسم خود را از جایی به جایی منتقل کنید و دو روز بخوابید و سپس برگردید. ما داریم در مورد یک تجربه ی روحانی در قالب سفر صحبت می کنیم. "برای در پیش گرفتن این سفر،شیر یا خط انداختیم،شیر آمد؛ یعنی باید رفت. و ما رفتیم.اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،ما آن شیر را می دیدیم و به راه می افتادیم."کار خوب کدام کار است؟ زندگی خوب کدام کار است؟ دوست عزیزی دارم که گاهی از من سوال می کند حالا چه کنیم؟ منظورش به کار خاصی نیست. می پرسد که با مقوله ی وجود چه کنیم؟ با اگزیستنس خود چه باید کرد؟ هیچگاه پاسخی به او نمی دهم جز یک چیز. به او می گویم خاک بر سرت کن. مشت مشت خاک بر سرت کن اما بایست. اگر بنشینی می گویند نتوانست. حتی اگر قرار است خاک بر سرت کنی هم بایست. بایست و با صدای بلند بگو امروز من اینجا خاک بر سر هستم. امروز من محکم اینجا می ایستم و این را می گویم. هر کسی هر حرفی دارد امروز به من بزند. من امروز خاک بر سر هستم.بمانید. بر سر اهدافتان، زندگی تان، خودتان، دردتان، مرگتان، سفرتان. بر سر خودتان بمانید. موتور سیکلت را بردارید و چرخی بزنید. یک سفر معنوی کنید از آلاسکا تا استوا را برانید و وفتی به گرمای آنجا و شرجی آنجا و باران های سیل‌آسای آنجا رسیدید از خود بپرسید که در پی چه بودید که همانجا نبود یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 9:56

دیروز غمگین بودم. امروز باران نبارید. آیا این دو به هم مربوط هستند؟ نمی دانم. چه کنم؟ آیا شادی امروز دلیل بارش باران فردا است؟ نمی دانم. چه کنم؟من دیدم که دنیا، آنچه که انسان تماما آن را از دریچه ی چشمش می بیند نیست. دنیا بیشتر از این چیزی است که ما میبینیم و می شناسیم و لمس می کنیم. تمایلی ندارم که بدانم فردا چه می شود بلکه دوست دارم آن را بسازم. می خواهم ریسک کنم. من اهل بازی هستم و از همه ی بازیکنان و تماشاچیان خوشنودم. هر یک نقش خود را دارد و بر هم اثر می گذارند. چه اثری؟ نمی دانم. اما می دانم تمام دنیا این چیزی نیست که ما می دانیم، می بینیم. چیزهایی است، کسانی هستند که کارهایی می کنند. اثر می گذارند. به وجود می آورند.دیروز غمگین بودم. امروز دستپاچه.مهدی د. یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 9:56

تابستان چهارصد و یک و قصه های سه شنبه آن نوع عبور آن نوع نگاه آن و نوع گذران عمرمان...پرسیدم جناب این دسته گل پنبه را شاخه ای هم میفروشید یا یکجاست؟گفت نه هر چند تا که بخوای جدا میکنم. چهار شاخه جدا کردیم و گفتم که این کارت خدمت شما ما این چهار تا رو برداشتیم کارت رو داد به شاگردش که نوجوانی افغان تبار بود و گفت پسر دویست بکش.گفتم دویست؟هفته پیش از شما قیمت گرفتیم گفتی شاخه ای بیست تومان!یک مکث معنا داری کرد و بی معطلی گفت پسر هشتاد بکش.لوکیشن نبش پل چوبیدو نکته وجود دارد اول نکته بماند که بماند که بماند (گویا انسانیت و وجدان بوی شاش سگ گرفته است)و اما دوم نکته:مکث...در آن دم فرق بین یک مکث صدو بیست هزار تومان بود. واقعا چه بر سر تمام احساسات و اجتماعات ما آمده است که حتی گل فروشانمان شارلاتان شده اند.تف بر انچه که وجدان نام نهاده اند تفقسم به گل پنبه قسم که رنج نسل ما رنج دیدن است رنج دم نزدن است رنج فهمیدن زیادمان است.صاد ضاد. یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 9:56

برای بدست آوردن خاطرات جدید، من از خاطرات قدیم گذشتم. یک بار برای صالح چیزی نوشتم. این شعر را به تو تقدیم می کنم که هنوز بر نیمکتی نشسته ای و سیگار میکشی. صبر باید از تو یاد بگیرد.چیزی شبیه به این نوشتم. یادم نیست.هیچکس نمی داند در کوچه سهراب زاده چه خبر بود. کسی نمی دانست که چرا آن همه کتاب در بالای پشت بام جمع شده بود و چرا من از بین ان همه کتاب بارانخورده، نوشته های ریچارد برایتیگان را انتخاب کردم. اما من فهمیدم. فهمیدم که صاحبخانه ام معلم بوده است و کمی از معلمی دیگر پس از عمری پشیمان است و پشیمانی حالا سودی ندارد. موهایش سفید است و قبلا کتابی در مورد باران و تهران و چتر و خانم نوشته است. من آن کتاب را خواندم و فهمیدم که باران و چتر و خانم در تهران مهم هستند در غیراین صورت این شهر را نمی توان تحمل کرد. کسی ندانست که چرا من دوست داشتم در قند هندوانه باشم. کسی از طبقه چهارم خبر ندارد. کسی دیگر همسایه طبقه سوم را نمی شناسد و آخر هم نفهمیدم که همسایه طبقه دوم آیا به امریکا رفت یا نه و چرا همسایه طبقه اول انقدر بد بود و ماجراها داشت. شاید خاصیت طبقه اول این است.کسی اینها را ندانست. کسی این ها را نمی خواهد بداند. گاهی با دوستان قدیم عکسی رد و بدل می کنیم. بی ان که به روی خودمان بیاوریم در ترافیک، پشت فرمان صفحه موبایلمان را چک می کنیم و لبخند می زنیم و چراغ سبز می شود. همه چیز فراموش می شود و باز هم کسی نمی داند که چرا کسی امروز پشت چراغ قرمز لبخند زد و برای چند ثانیه پدال گاز را زیر انگشت پای راستش بیشتر فشار داد. آن همه سال ها در این چند لحظه سایش لاستیک و آسفالت تمام شد.امروز سه شنبه است و فردا چهارشنبه است. چهارده روز است می خواهم رز آبی بخرم. عید هم چهارده روز بود. در یک آن شده...ادامه مطلب
ما را در سایت یک آن شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekaanshodeo بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 15 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:06